بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

برای پسرم بردیا

اولین پارک ارم آقا بردیا

جمعه 28 تیر روز ماهگرد جنابعالی تصمیم گرفتیم با خاله ها و دایی مسعودینا بریم پارک ارم وای خیلی خوش گذشت بهمون بابا نیما هم زودتر از مغازه اومد و رفتیم اینقدر بازی کردی که دیگه بازی های مناسب سنت تموم شده بود و بازی های بزرگتر و می خواستی البته من و بابایی هم کلی بازی کردیم شما رو دایی مسعود برد من و بابایی و تینا و ساینا و دنیز هم رفتیم چندتا بازی ترسناک سوار شدیم خیلی خوش گذشت خیلی برات فرق داشت با سرزمین عجایب آخه فقط شهربازی اونجارو رفته بودی اینم باز چند تا عکس از اون شب :                       جای همه خ...
31 تير 1392

تولد 2 سالگی آقا رادین

٥شنبه 27 تیر تولد آقا رادین گل گلاب بود و من بابایی و تینا جون و شما گل پسری دعوت بودیم و اولین تولد 2سالگی بچه های کلوپ تابستون 90 شروع شد به سلامتی انشالا همتون 120 ساله بشید آمیــــــن.   اینم چند تا از  عکساش             ...
31 تير 1392

ماشین نو

شازده کوچولوی مامان 12 تیر ماشین جدیدمون (سمند ال ایکس مشکی )و تحویل گرفتیم و کلی خوشحال شدی آخه عاشق ماشین هستی و هر چی ماشین طلایی می دیدی می گفتی بابا حالا هم که هرچی ماشین مشکی می بینی می گی بابا قربون اون هوشت برم من ....... 206 سفید هم می بینی می گی دایی پژو 405 نقره ای می بینی می گی دایی کلا تو هر چیزی که به ماشین ربط داره زود استاد شدی عسلم ....                                چند روز بعدش هم رفتیم تیراژه پیش بابایی آخه بی ماشین خیلی سختمون بود تو این هوای گرم و رفتیم اون فروشگاهی ک...
22 تير 1392

کارهای جدید

دیروز 20 تیر خونه خاله مهتاب مهمونی بودیم برای دایی مسعود سوپرایز کرده بود نولدش و و همه بودیم و خیلی خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما با دختر خاله هات شب وقتی داشتیم می اومدیم خونه تا مانتو و روسری دیدیم تنم داد و بیداد گردی که نه نه نه نــــــــــــــــــــه باژی باژی نـــــــــــــه پاهاتم می کوبیدی زمین وای اینقدر بامزه شده بودی که نگو من و بابایی اینقدر بوست کردیم و چلوندیمت که نگو یعنی داری بزرگ می شی وای قربونت برم که دوست داشتی بمونه (تازه تو ماشین هر آهنگی که جنابعالی دوست داری ماهم باید گوش کنیم زورگو)   و امروز داشتم ناخن هاتو می گرفتم و دونه دونه می ذاشتم رو بلوزم که گم نشه و بندازیمشون دور ........... دیدم داری به ناخن ها...
22 تير 1392

نی نی خاله راضیه به دنیا اومد

                   ٥ تیر 1392 نی نی خاله راضیه باران خانم به دنیا اومد واییییی دل تو دلم نیست برم و زودتر ببینمش منتظرم یه خورده حال خاله راضیه بهتر بشه بعد بریم دیدن نی نی خوشملش . خالیه راضیه همکار سابق مامان تو شرکت پدیسار بود وقتی تو توی دلم بودی خاله راضیه خیلی به من می رسید و به من و تو لطف داشت کلا خاله راضیه خیلی خیلی مهربونه مطمئنم تو و باران خانم دوستهای خیلی خوبی می شید برای همدیگه آمین                      ...
7 تير 1392